دسته بندی-روانشناسی

حملات هراس یا Panic_Attack

یک اختلال درمان شدنی با عوارضی بسیار وحشتناک!

ترس- ضربان تند قلب- خشک شدن دهان- لرز- حس آمادگی برای مرگ!

تجربه شخصی Panic_Attack

…سالهای ۷۴-۷۵ بود پایان نامه ارشدم روی میزم!

میزان خوابم تنها ۳-۴ ساعت در شبانه روز

کارها و استرس هایی که در آن زمان بمن وارد میشد فوق العاده زیاد و غیرقابل تحمل بود در یک شب سرد پاییزی ناگهان حملات روحی شدیدی را برای اولین بار تجربه کردم- علائمی نظیر افزایش ناگهانی ضربان قلب- خشک شدن دهان- ترس مبهم و شدید

ضربان قلبم گویی علاقه ای به کم شدن نداشت و کم کم عرق کردن و لرز نیز اضافه شد…

تصور اینکه بزودی قلبم از کار می ایستد بر شدت ترسم می افزود و حالت هیجان و اضطرابی شدید امکان آرام شدن را از من میگرفت…

یک آمپول والیوم بمن تزریق شد اما کاملا بی اثر بود…

دوستان عزیزم این ها علائم عارضه ای بنام Panic Attack است. در آن زمان نه از طب سنتی چیزی میدانستم نه حتی اسم روشهای_انرژیک را شنیده بودم! اگر تنها یک کدام را بلد بودم این عارضه ساده به بیماری خطرناکی مثل افسردگی تبدیل نمیشد…

جالب این جاست که دکترها میگفتند هنوز کسی دلیل واقعی آن را نمیداند!! در حالیکه امروز برایم کاملا روشن است که هم براحتی درمان میشود و هم علتهایش ابدا مبهم نیست.

فرایندی بنام زیرآب زنی!

 

زیرآب_زنی و رابطه آن با شخصیت!

قطعا شما هم با آدمهایی روبرو شده اید که به شیوه‌های مختلف، اصطلاحا به زیرآب زنی گروهی از همکاران/ آشنایان خود مشغولند! آیا میدانید که برای اینکار هم دلیلی انرژیک وجود دارد!؟

قبلا هم گفته شد حدود ۶۰ حس استاندارد برای انسانها تعریف شده و هرکس به مقتضای شرایط زندگی خود برخی از این احساسات منفی را در خود به دام می‌اندازد. بر اساس تجربه احساساتی همچون: حقارت/ بی ارزشی/ حسادت/ بی اهمیت پنداشته شدن اصلی ترین انرژی‌های منفی گیرافتاده، در کسانی هستند که همواره سعی دارند موقعیت دیگران را خراب کنند. اما چرا اینگونه میشود؟

اگر روحیه و توان فرد بحد کافی قوی باشد آنقدر متکی به قدرت خود است که نیازی به کسب اعتبار از دیگران ندارد اما زمانی که این ضعف بهمراه احساسات گیر افتاده فوق، بر شخص غلبه کند، طوفانی بپا میکند که در وهله نخست شخص عامل و سپس دیگران را در خواهد نوردید. این اتفاق موقعی حادث میشود که شخص عامل هم در ذهن خود و هم بیرون آن، قدرت/ قدرتهای سایرین را بر خود برتر میبیند و امکانی برای پیشی گرفتن نمی بیند و چون موقعیت خود را بشدت در خطر احساس میکند مبادرت به تخریب یا بعبارت خودمانی، زیرآب زنی میکند!

اینگونه افراد هرگز انسانهای خیرخواهی نیستند و در زمره کسانی هستند که سطح_انرژی پایینی دارند و عمدتا سطح خودخواهی بالایی دارند والبته فاقد محبوبیت جمع و درصورتی که درمان نشوند نفرت همگان را که بصورت هجمه های انرژیک بر آنان وارد میشود بخود جذب میکنند و متاسفانه سطح انرژی آنان بازهم پایین تر می رود تا حدی که همه کارهای منفی خود را کاملا مشروع می‌پندارند.

اگر شما هم مورد حمله‌های آنان واقع شدید زیاد ناراحت نشوید! چرا که این نشانه بارزی است از برتری قدرت/ قدرتهایی که دارید ولی آنان توان رقابت با شما را ندارند!

مبارزه و رقابت سالم کار زیبایی است اما وقتی نابرابر و ناسالم شد فضایی خلق میشود که دستاوردهای آن محصول قدرت و ذهن اشخاص نیست بلکه ماحصل هدایت ذهنی است که آنرا شیطان رهبری میکند!

اگر دانش و توان خود را فزونی بخشیم هیچ نیازی به پایین کشیدن سایرین از نردبان رشد و ترقی نیست.

کاربردهای مفید ضمیر_ناخودآگاه

شاید جالب باشد بدانید که چون حوزه اطلاعات موجود در ضمیر ناخودآگاه انسان بسیار وسیع است لذا کلیه اطلاعات مرتبط با حیات شخص را می‌توان استخراج کرد.

توجه شما را به برخی از سوالاتی که می توان از این طریق پاسخ گفت جلب میکنم:

  • تاریخ و زمان تولد دقیق من چه زمانی بوده است؟
  • فشار خون من در ۱۴ سال پیش سوم شهریور ساعت ۸:۳۰ دقیقه صبح چقدر بوده؟

قند خون من در حال حاضر چقدر است؟

میزان چربی (کلسترول) خون من در حال حاضر چند درصد بیش از حد طبیعی بدن من است؟

  • سیستم ایمنی من چند درصد حداکثر توان خود فعال است؟
  • هم اکنون چه نوع پاتوژنی (ویروس/قارچ/انگل/باکتری/کپک) در بدن من موجود است؟
  • این پاتوژن دقیقا در کدام عضو (یا ناحیه بدن) وجود دارد؟

علت/ علتهای تنگی نفس من چیست؟

  • سطح هشیاری (Conscious Level) من چقدر است؟
  • ریشه نامنظم بودن فشار خون من چیست؟
  • ریشه های بدخوابی من چه هستند؟
  • چرا پای چپ من صبحها ورم دارد؟

و….

چنانچه می بینید هیچ محدودیتی برای سوال کردن وجود ندارد. اما دو موضوع بسیار مهم وجود دارد:

۱-  کیفیت ارتباط با ضمیر ناخودآگاه

۲-  استخراج اطلاعات صحیح

تجربه و آزمایش نشان میدهد که تمرکز درمانگر و آزاد بودن ذهن وی و بیمار در استخراج اطلاعات درست نقشی اساسی دارند.

بهمین علت است که هرچقدر بیمار کمتر دچار وسواس_فکری باشد شانس درمانش بیشتر خواهد بود.

بازهم قانون_جذب (۲)

دریافت آموزه های غلط در زمان کودکی- ابراز نگرانی ها بصورتی افراطی و انتشار پیامهای منفی از هر سو خصوصا خانواده و نزدیکان- تلقین و تکرار، تفکر منفی ما را شکل میدهند یا تقویت میکنند و کم کم در ضمیر ناخوداگاه ما تبدیل به یک اصل میشوند این اصل توسط ضمیر ناخوداگاه که ابدا تحلیل گر نیست و هرچیز تکراری را میپذیرد به یک باور قلبی بدل میشود و ارتعاشات ما را ایجاد میکند.

این ارتعاشات در هستی به دنبال رویدادهای «هم فرکانس» خود میگردند آنها را بر اساس قوانین فیزیک جذب میکنند و ناگهان ما هستیم و یک دنیا درد و اندوه!

در این میان تحریکات شیطانی و مخرب نیز به آن اضافه میشود و چنانچه مقاومت نکنیم همه چیز را یکباره خواهیم باخت! بهمین سادگی…

گاه یک ناهمراستایی بین خوداگاه و ناخوداگاه شما ایجاد میشود شما خوداگاهانه رویداد مثبت را میخواهید و ضمیر ناخوداگاه آنرا نمیخواهد و گاهی هردو در یک راستایید و بدبختی را آرزو میکنید که این بدترین شکل آن است.

اگر شخص نتواند خود را از بند این باورها برهاند ناگزیر باید ریشه های آنها کشف و سپس خنثی شود.

مثالی بزنم؛

شخصی که در زمان کودکی، مورد توجه والدینش نبود، تنها زمانی محبت آنها را دریافت میکرد که بیمار میشد و مثلا تب میکرد. این موضوع آنقدر تکرار شد تا اینکه این شخص برای جذب محبت و توجه دیگران آموخت که باید بیمار باشد. ذهن ناخوداگاه چنین شخصی اگر این باور غلط را رها نکند، این فرد تا ابد بیمار است.

دقت کنید عامل اصلی: نبود توجه از سوی والدین!

ریشه های بیماری، بسیاری وقتها هیچ ارتباطی با ظواهر بیماری ندارد. مثلا شخصی دچار درد در قفسه سینه است و ما بدنبال تنگی عروق و انواع اسکن و غیره، تصور میکنیم که علت این درد مثلا گرفتگی یک رگ در فلان قسمت است، درحالیکه این علت ثانوی یا حتی ثلاثی است و دلیل اصلی آن دیوار قلبی است که علت ایجاد آن یک آسیب شدید روحی مثلا در ۲۰ سال قبل است.

در درمانهای انرژیک، ریشه بیماری های ما معمولا اینگونه ارزیابی و کشف میشوند نه بصورت فیزیکی و ظاهری. در این روش ها آنقدر باید پرسش “چرا” را مطرح کرد تا به ریشه دست یافت وگرنه همه چیز در حد یک مسکن خواهد بود نه درمان.

 

این روزها موضوع خودکشی و بازی مخرب نهنگ آبی که توسط یک دانشجوی روانشناسی اخراجی روسی ساخته شده و چگونگی تاثیر آن روی افراد- نقل مجالس شده.

شاید شما هم بخواهید بدانید که چه میشود که ظرف کمتر از ۵۰ روز بتوان جوانی را به سمت خودکشی سوق داد؟

 

بزودی….

همراهم باشید.

بازهم قانون_جذب (۱)

در مورد جذب و قوانین آن و هم فرکانسی با هر رویدادی مطلب زیاد است و قطعا شما هم خوانده اید.

مستند معروف راز (The Secret) را دیده اید و بعضا گفته اید پس چرا این قانون برای من کار نمیکند!؟

اگر به گذشته خود سری بزنید و امروز خود را تحلیل کنید خواهید دید که باورها و رویاهای شما دقیقا همینی است که هستید!

قریب ۲۲ سال پیش برای انرژی درمانی نزد دکتری رفتم هدفم درمان بود اما بیش از درمان، بسیار کنجکاو بودم که بدانم قرار است چه درمانی را روی من انجام دهد و من چه حسی خواهم داشت؟

بعد از آن رویداد همیشه به این فکر میکردم که باید من هم روشهایی غیر از طب کلاسیک را بیاموزم تا بکمک آن بتوانم غول بیماری ها را به زانو در آورم و به دیگران کمک کنم…

این فکر آنقدر در من قوی بود تا اینکه حدود ۱۰ سال قبل، زمانی که طب سنتی بسیار مهجور بود و کمتر کسی به آن معتقد بود و منابع اطلاعاتی آنهم بسیار محدود بود با این روش فوق العاده آشنا شدم و پس از گذشت ۸ سال، بطور معجزه آسایی با روش های انرژیک آشنا شدم آنهم در حالیکه منابع اطلاعاتی آن بسیار اندک و البته بسیار گران قیمت بود…

این باور و ایمان من به اینکه باید روشی را یاد بگیرم امروز مرا به این شرایط رساند…

اما همه این قصه ها بطور معکوس نیز مصداق دارد اگر به بدبختی و بیماری و درد فکر کنیم هم به آن خواهیم رسید!

متاسفانه قانون- قانون است! مثل معروف هرچه سنگه مال پای لنگه اشاره ای به همین جذب منفی دارد!

اما براستی چه میشود که ما جاذب غم و اندوه و اتفاقات بد میشویم؟

ادامه دارد همراهم باشید…

بازهم قانون_جذب!؟

شما چندمین نفری هستید که تصور میکند وقتی حال خوبی را تجربه کرد حتما بزودی یک اتفاق بد را هم تجربه میکند تا مبادا لذتی از زندگی برده باشد!؟

شما هم معتقدید که شادی حقتان نیست؟

غم و اندوه را بهتر استقبال میکنید؟

یا اینکه غم و اندوه بدون اجازه حق ورود به زندگی تان را دارند اما خوشی و شادی باید سالها پشت در بایستند و منتظر مجوزی باشند که شاید تا پایان عمر دریافت نکنند!؟

این بار مقصر کیست؟ سرنوشت؟ خودمان؟ دیگران؟

آیا می توان این تفکر را اصلاح کرد یا اینکه سرنوشت تغییر ناپذیر است؟

کمی بیندیشید تا برگردم!

همراهم باشید…

اثرات قدردانی

من همیشه درگیر دو دسته از بیماران بودم:

گروهی که پس از درمان با تمام وجود قدردانی میکنند و گزارش حال میدهند و تا حد امکان حقوق لازمه را پرداخت میکنند

این عده چنان رضایتی را در دل درمانگر ایجاد میکنند که گویی خانه ای در قلب وی میخرند و تا ابد ساکن آن میشوند!

و اما گروه دوم که سعی دارند همه چیز را انکار کنند یا اساسا علاقه زیادی به پرداخت حقوق معوقه ندارند. از هر کار رایگانی استقبال میکنند و گویی همه را وام دار خویش میدانند!

خود را به هیچکس متعهد نمی بینند و از این کار لذت میبرند.

جالب است بدانید که گروه اول بسرعت درمان میشوند و گروه دوم هم درمان گر و هم خود را آزار میدهند و معمولا درمان خوبی را نمیگیرند.

براستی که شکرگزاری در هر حال چقدر بر حال انسان اثر دارد.

قدر شناسی و شاکر بودن علاوه بر اینکه قدرت بسیاری را در جهان هستی ایجاد میکند، حس رضایت قلبی درمانگر را نیز بر می انگیزد و بیمار، درمانی با دو موتور انرژیک فوق قدرتمند را دریافت میکند.

حس رضایت و لذتی که درمانگر از حال خوب بیمارش دریافت میکند تقریبا با هیچ حس خوبی در عالم قابل قیاس نیست.

همراهم باشید.

هر وقت دیدی …

هروقت دیدی دردی داری که درمان نمیشود و مقاومت میکند

یقین کن که این درد برای تو خیری است

گاه این درد ترمزی است،

که اگر بریده شود به ته دره سقوط میکنی

سعی کن در درونت این دره را شناسایی کنی و پیش از انکه ترمز بریده شود

از مسیر دره فاصله بگیری

هرگاه خداوند این بصیرت تو را دید

ترمز بسادگی یک نفس کشیدن از سر راهت برداشته خواهد شد.

خدایت برای تو همیشه نیکی و سلامتی میخواهد!