آرشیو

یک دمنوش مفید برای درد مفاصل

هوای سرد پاییزی و دردهای مفصلی خصوصا برای بانوان گرامی، کم حالی و بی رمقی و حالاتی که همگی از سردی مفرط مزاج مبارکتون حاصل میشه! این معجون ساده رو صبحها بصورت ناشتا میل کنید تا براحتی بر خیلی از عوارض سردی این فصل غلبه کنید!

یک قاشق چایخوری زنجبیل

نصف قاشق چایخوری زردچوبه

یک قاشق عسل

و آب داغ

 

رمضان مبارک

به شتاب در حال گذر بودم سروصدا و هیاهوی همیشگی خیابون و رفت و آمد سریع آدما، منظره تکراری و همیشگی…

تمام تمرکزم به کارهای بود که باید برای فردا و فرداها انجام میدادم، زمان هم گویی لگام دریده و درنگ نمیداند!

غرق در افکار وارد کوچه شدم ناگهان متوقف شدم … آنچه میدیدم دیروز نبود!

دو تالار روبرویم بود یکی بسیار زیبا و مجلل و نوری که نمیدانم شبیه چه بود و دیگری کم نور بود و ظاهری نازیبا داشت نزدیک تر شدم…

دربانی با لباسی فاخر و ظاهری آراسته دم در تالار اولی ایستاده بود و مردم را به داخل تالار دعوت میکرد اما تالار دومی درش باز بود و بسادگی میشد داخلش را دید. نگاهی انداختم، غذا بود نوشیدنی و زندگی عادی هر روز را درونش میدیدم! هیچ چیز، جدید نبود اما فضایی سنگین داشت. بسمت دربان رفتم با رویی خوش مرا به داخل تالار دعوت کرد از وی پرسیدم اینجا چه خبر است؟!

گفت بارعامی است گفتم از طرف؟

لبخندی زد و مرا دعوت کرد…

سرم را به داخل تالار بردم تا درونش را ببینم خدای من چقدر زیبا بود محو زیباییش شدم… مدتی بیهوش درونش را میجستم، کم کم به هوش آمدم نگاه کردم از طعام و شراب خبری نبود ولی تا دلت بخواهد روحت را سرشار میکرد طوری که اصلا نه به گرسنگی و نه تشنگی نمی اندیشیدی…گویی بی هیچ بندی اسیر شده بودم نه چشمانم سیر میشد و نه روحم! نوایی بگوش میرسید که شاید مثلش را تا کنون نشنیده بودم دوست داشتم زمان متوقف شود و همانجا بمانم و سیاحت کنم! مدتها بود دلم تنگ بود برای یک منظره روح افزا یک نوای جانبخش یک نسیم خوش.

بعد از آن همه دغدغه بی حاصل دنیایی فقط چنین نوشداروی نابی درمان روح بیقرارم بود…

کسی مرا بدرون هدایت کرد آنقدر مهربان و کریمانه که حتی نتوانستم مثل همیشه تعارفی تکه پاره کنم! اینجا بارشی داشت که مدتهاست منتظرش بودم…آرام اشکی از گوشه چشمانم روان شد صدای زیبای اذانی به گوش می آمد، مست کننده بود خدای من، مگر میشود برگشت؟ مگرمیشود دعوتت را رد کنم؟

صدای اذان بلندتر و دلنشین تر میشد در اوج حظ روحی چشمانم رو گشودم و از ته دل گفتم الحمدلله…

آیا ترس ذاتی است؟

چند روز قبل در اینستاگرام در مورد ترس همه پرسی ساده ای انجام شد اما واقعا ترس مذموم است؟!
ترس بخودی خود برای بقای ما لازم است و هر کسی در طول زندگی مقداری از آن را یاد میگیرد! درست است ترس چندان غریزی نیست بلکه بطور عمده صفتی اکتسابی است بهمین خاطر در بعضی افراطی است و در گروهی اندک.
مقدار کم آن همانند مقدار زیادش خطرناک است و میتواند باعث اتفاقات ناخوشایند شود.
ترسها بخاطر تجربه قبلی و نداشتن مهارت کافی در کنترل شرایط مرتبط، بوجود می آیند مثلا کسی که شنا بلد نیست از رفتن به نقاط دور از ساحل هراسان است اما همین شخص پس از آموزش، ساعتها در دریا بی هیچ ترسی شنا میکند بهمین شکل، کودکی که هرگز تجربه دریا را ندارد ممکن است با شجاعتی نا معقول خود را به خطر اندازد.
ترسها در طول زندگی، عمدتا بخاطر تجربیات دیداری یا شنیداری در ذهن شما جا خوش میکنند ولی برای رهایی از آنها چه باید کرد؟
همانطور که گفته شد بکمک مهارت آموزی میتوان برخی ترسها را مهار کرد مثلا کسی که شکست مالی را در
زندگی پدر خویش به چشم دیده ریسک پذیری پایینی در انتخاب شغل آزاد خواهد داشت یا شخصی که در اولین کسب و کار خود سرمایه خود را از دست میدهد، استعداد زیادی برای فرار از مشاغل آزاد و حتی انواع سرمایه گذاری خواهد داشت چرا که همواره تصویر انسانی شکست خورده را در ذهن دارد. در چنین وضعیتهایی نیز توصیه اکید (شبیه مثال شناگر) همان مهارت آموزی و کنترل شرایط و ترس است اما گاهی ترس بهانه ای میشود برای خارج نشدن از نقطه امن!
اگر حتی انگیزه ای برای مهارت آموزی هم ندارید یقین بدانید ناخوداگاه شما دچار مشکل شده و در قدم اول باید آنرا با اهداف همراستا کرد.
برخی ترسها که از حد فراتر میروند (فوبیا) و مهارت آموزی نیز به کاهش آنها کمکی نمیکند تنها توسط روشهای انرژیک قابل درمان هستند. مثل ترس از حشرات و برخی جانواران!
امیدوارم برای قدمهای بزرگ زندگی خود، آگاهانه بر ترسهای خود فائق آیید.
سالم وشاد باشید.

در قضاوت عجله نکنید!

حالش از همه چیز بهم میخورد حس میکرد دنیا به آخر رسیده دیگر به هیچ چیز امید نداشت خسته بود از یک دنیا تکرار!
مغزش انبوهی از افکار تکراری و آزاردهنده که گویی هیچ راهی برای گریختن از آنها وجود نداشت رو به هر چه میکرد تکرار بود و تکرار!
تنها یک راه به ذهنش رسید: قصه شروع نشده را پایان دهد…
اینک دنیا دنیا نگاه سرزنش گر را هم باید تحمل میکرد اما برای پایان دادن مصمم بود و دیگر هیچ نگاهی برایش اهمیت نداشت…
سالها این حملات را تجربه کرده بود حتی از شنیدن چیزی بنام مشاوره یا رفتن به سراغ فلان روان پزشک حالش بد میشد!
گوشی را برداشت و برای هم قصه‌اش نوشت: ای شیخ پاکدامن معذور دار مارا…
شکر خداوند دوستی به من خبر داد و شرح مختصری گفت و از من خواست چاره ای بیندیشم. گفتم فقط سعی کن او را متقاعد کنی که یک بار او را ببینم و الحمدلله چنین شد.
گاهی انباری از باروتیم که یک جرقه میتواند هستی ما را نابود کند و درست در همین لحظه نباید عجله کرد. سرزنش کردن بیمار و برچسب زدن و قضاوتهای مکرر میتواند همان جرقه باشد. بهترین کار در زمانی که نمیدانیم مشکل چیست سکوت است.
اجازه دهیم بیمار حرف بزند احساس ارامش کند تا زمانی که راهی پیدا شود یا از این بحران عبور کند.
بدترین حالت این است که ما هم صبرمان تمام شود و ناخواسته جرقه را بزنیم!
یک جلسه برگزار شد و امروز بلطف الهی چهره ای آرام و خندان و پر از انگیزه و امید پاسخ خداوند است بهمان دیدار مبارک.

خیلی مراقب باشید که پاتون لنگ نشه!

میدونید چرا؟ چون اون وقت هرچی سنگه دنبال تون میکنه تا یه حالی بهتون بده!
باور کنید شوخی نمیکنم این ضرب المثل بسیار هوشمندانه، امروز توسط نظریه پردازهای اثرات انرژیک حال خوب و بد داره دائما تکرار میشه. دقت کنید هر بار که حالتون بد میشه یا حال کسی رو بد میکنید ناخواسته پای لنگی خلق میکنید و تبعاتش سنگهایی هست که در اون روز به سمت پای لنگ نشانه میرن و به آسونی هم موجب آزار کسی  شدید هم حق الناسی رو ایجاد کردید!
قبل از اینکه باعث حال بد بشیم کمی فکر کنیم چه تبعاتی ممکنه داشته باشه؟ امروز همه دیگه میدونیم حال بد کاهش فرکانس رو بدنبال داره و اون هم جاذب اتفاقات بد میشه و تا زمانی که شخص نتونه حالشو برگردونه دائما شاهد وقایع بد و آزار دهنده خواهد بود. پس خیلی مراقب باشیم که پامون لنگ نشه و پای کسی رو هم لنگ نکنیم!
دوستان، هرچقدر که در توان داریم برای ایجاد آرامش و رضایت خود و دیگران تلاش کنیم حتی با یک «سکوت» ساده!

واقعا احساسات هم به ارث می رسند!؟

شاید بعضی از ما تجربه کردیم که حتی وقتی دلیل معلومی وجود ندارد، حسی همیشه همراهمان است مثلا همیشه عصبانی هستیم یا خیلی وقتها بی دلیل مضطربیم یا…
تصور اینکه احساسات گیرافتاده هم قابلیت انتقال به سطوح بعدی موالید را دارند کمی غیر قابل درک است اما واقعیت این است که گاهی یکی از احساسات منفی شما ممکن است متعلق به یکی از اجداد ۵-۶ نسل قبل از شما باشد و منشاء برخی عدم تعادلهای روحی شما شود!
انسان موجودی پر از پیچیدگی هاست و البته اگر حس منفی ماندگاری در وجودتان احساس میکنید که همیشه و همیشه با شماست، میتوانید به اجدادتان شک کنید!
این ۱۰ عنوان پر تکرار ترین احساساتی هستند که قابلیت موروثی بودن را دارند:
#عصبانیت
#شرم
#گناه
#بیچارگی
#اضطراب
#عدم_امنیت
#خودخواهی
#عیبجویی
#انزوا
#حسادت
امیدوارم هر کدام از ما بگونه ای زندگی کنیم که میراثی جز ایمان، عشق و شکرگزاری نداشته باشیم.

اثر معجزه آسای سبک زندگی

ماه رمضان شروع شده بود و او علیرغم اینکه کم غذا میخورد اما هر روز از سنگینی معده و سختی هضم غذا شکایت داشت کلافه شده بود از سویی میخواست روزه هایش را بگیرد اما از سویی دیگر دستگاه گوارش همراهیش نمیکرد!
میگفت این مشکل سالهاست گریبانش را میگیرد قصد داشت پیش پزشک برود تا شاید این مشکل حل شود.
گفتگویی بین مان انجام شد، فقط چند توصیه ساده و بی آنکه داروی خاصی مصرف کند قرار شد کمی سبک خوردن را تغییر دهد. اینکار را انجام داد و خدا را شکر میکنم که امروز نه شکایتی از سوء هاضمه دارد نه از سنگینی معده.
گاهی مشکلات ما آنقدر آسان حل میشوند که بخاطر سادگی شان باور پذیر نیستند. اگر این تغییر سبک انجام نمیشد امروز یک کیسه پر از داروهای عجیب و غریب بعلاوه توصیه ممنوعیت روزه گرفتن را باید میپذیرفت.
از کودکی یاد میگیریم برای سلامت بودن باید دارو خورد! گویی معاذالله خداوند در خلقت انسانها دچار نقصان شده و بشر توانسته آنرا با اختراع داروهای مختلف شیمیایی برطرف کند! آیا برایتان آن جمله باور پذیر تر از این است که ما برای زندگی معمولی و طبیعی هیچ نیازی به داروها نداریم؟ گاهی فقط سبک زندگی غلط که آن هم محصول مدرنیته است برایمان دردسر ساز میشود و ما برای گریز از عواقب آن مجددا به همان مدرنیته پناه می بریم و در یک چرخه باطل سلامتی، پول و زمان را هزینه میکنیم.

مبعث حضرت رسول گرامی مبارک

عید مبعث بر همه انسانهای موحد مبارک باد

با فرایند لجبازی چطور برخورد کنیم؟

نکته مهم:
هرگز و هرگز با اینگونه افراد بحث نکنید! این بحث قطعا به فراری شدن شما منجر خواهد شد!!! ضمن اینکه موقعیت آنها را نیز بیشتر تثبیت خواهد کرد!
پس راه حل چیست؟
اولین چیزی که باید به آن توجه کرد این است: اگر کسی که این خصیصه را دارد، خودش علاقمند به ترک آن است میتوان به نجاتش امیدوار بود ولی اگر اساسا اعتقادی به اشتباه بودن مسیرش ندارد و معتقد است دیگران باید تغییر کنند و راه آنها غلط است، بهتر است فقط برایش دعا کنید!!

در مجموع اگر خودتان خدای نخواسته گرفتار این موضوع هستید:

۱. خواسته ها را برنامه ریزی، رصد و ثبت کنید.
۲. باید با تغییرات مداوم کوچک و یافتن گزینه های جدید، در هر موضوعی که روی آن پافشاری میکنید، تمرین عملی را شروع کنید.
۳. اگر با کسی مشغول بحث هستید بجای سماجت به او بگویید: اجازه بدید درموردش فکر کنم.
۴. حتما در مورد مباحثی که تبدیل به یک تعصب شده اند تحقیق و مطالعه کنید هیچ «اعتقاد انسانی» مطلقا درست نیست!
۵. همیشه در هر موردی که ذهن شما اصرار دارد راه همین است و بس، اولا شک کنید دوما مشاوره بگیرید و سوما برای مدتی تصور کنید راه حل های جدید را پذیرفته اید و سپس ببینید آیا زندگی شما بسمت سقوط میل میکند یا اوج میگیرد؟
۶. بجای لذت بردن از اثبات عقاید متعصبانه، برای پذیرش تغییرات، به خودتان جایزه بدهید. تغییر مقدمه رشد است.
۷. از نگاه تونلی و باریک به مسائل قویا بپرهیزید! این گونه اندیشیدن باعث رکود قدرت تفکر و افزایش تعصب شما و نهایتا مانع جلو رفتن شما خواهد شد.
۸. اگر غالب اوقات برای اثبات نظرتان به دنبال منابع تایید کننده میگردید، سعی کنید بطور معکوس عمل کنید و با خواندن نظرات مخالف، وارد یک چالش منطقی و نه متعصبانه شوید.
۹. صد البته برای رشد خودتان دعا کنید و از خداوند راه درست را بخواهید قطعا موفق خواهید شد.

 

لجبازی و نشانه های آن

حتما شماهم با اصطلاح لجبازی آشنایید.
لطفا فیلم رو ببی
نید و ۵ نشانه لجبازی را بخوانید و مشخص کنید چند درصد لجبازید!

لجبازی ارتباط محکمی با نوعی ترس و دید تونلی دارد و یک ترمز برای پیشرفت است. تا جایی که ممکن است از اعتیاد به آن دوری کنید.