دسته بندی-عمومی

رمضان مبارک

به شتاب در حال گذر بودم سروصدا و هیاهوی همیشگی خیابون و رفت و آمد سریع آدما، منظره تکراری و همیشگی…

تمام تمرکزم به کارهای بود که باید برای فردا و فرداها انجام میدادم، زمان هم گویی لگام دریده و درنگ نمیداند!

غرق در افکار وارد کوچه شدم ناگهان متوقف شدم … آنچه میدیدم دیروز نبود!

دو تالار روبرویم بود یکی بسیار زیبا و مجلل و نوری که نمیدانم شبیه چه بود و دیگری کم نور بود و ظاهری نازیبا داشت نزدیک تر شدم…

دربانی با لباسی فاخر و ظاهری آراسته دم در تالار اولی ایستاده بود و مردم را به داخل تالار دعوت میکرد اما تالار دومی درش باز بود و بسادگی میشد داخلش را دید. نگاهی انداختم، غذا بود نوشیدنی و زندگی عادی هر روز را درونش میدیدم! هیچ چیز، جدید نبود اما فضایی سنگین داشت. بسمت دربان رفتم با رویی خوش مرا به داخل تالار دعوت کرد از وی پرسیدم اینجا چه خبر است؟!

گفت بارعامی است گفتم از طرف؟

لبخندی زد و مرا دعوت کرد…

سرم را به داخل تالار بردم تا درونش را ببینم خدای من چقدر زیبا بود محو زیباییش شدم… مدتی بیهوش درونش را میجستم، کم کم به هوش آمدم نگاه کردم از طعام و شراب خبری نبود ولی تا دلت بخواهد روحت را سرشار میکرد طوری که اصلا نه به گرسنگی و نه تشنگی نمی اندیشیدی…گویی بی هیچ بندی اسیر شده بودم نه چشمانم سیر میشد و نه روحم! نوایی بگوش میرسید که شاید مثلش را تا کنون نشنیده بودم دوست داشتم زمان متوقف شود و همانجا بمانم و سیاحت کنم! مدتها بود دلم تنگ بود برای یک منظره روح افزا یک نوای جانبخش یک نسیم خوش.

بعد از آن همه دغدغه بی حاصل دنیایی فقط چنین نوشداروی نابی درمان روح بیقرارم بود…

کسی مرا بدرون هدایت کرد آنقدر مهربان و کریمانه که حتی نتوانستم مثل همیشه تعارفی تکه پاره کنم! اینجا بارشی داشت که مدتهاست منتظرش بودم…آرام اشکی از گوشه چشمانم روان شد صدای زیبای اذانی به گوش می آمد، مست کننده بود خدای من، مگر میشود برگشت؟ مگرمیشود دعوتت را رد کنم؟

صدای اذان بلندتر و دلنشین تر میشد در اوج حظ روحی چشمانم رو گشودم و از ته دل گفتم الحمدلله…

در قضاوت عجله نکنید!

حالش از همه چیز بهم میخورد حس میکرد دنیا به آخر رسیده دیگر به هیچ چیز امید نداشت خسته بود از یک دنیا تکرار!
مغزش انبوهی از افکار تکراری و آزاردهنده که گویی هیچ راهی برای گریختن از آنها وجود نداشت رو به هر چه میکرد تکرار بود و تکرار!
تنها یک راه به ذهنش رسید: قصه شروع نشده را پایان دهد…
اینک دنیا دنیا نگاه سرزنش گر را هم باید تحمل میکرد اما برای پایان دادن مصمم بود و دیگر هیچ نگاهی برایش اهمیت نداشت…
سالها این حملات را تجربه کرده بود حتی از شنیدن چیزی بنام مشاوره یا رفتن به سراغ فلان روان پزشک حالش بد میشد!
گوشی را برداشت و برای هم قصه‌اش نوشت: ای شیخ پاکدامن معذور دار مارا…
شکر خداوند دوستی به من خبر داد و شرح مختصری گفت و از من خواست چاره ای بیندیشم. گفتم فقط سعی کن او را متقاعد کنی که یک بار او را ببینم و الحمدلله چنین شد.
گاهی انباری از باروتیم که یک جرقه میتواند هستی ما را نابود کند و درست در همین لحظه نباید عجله کرد. سرزنش کردن بیمار و برچسب زدن و قضاوتهای مکرر میتواند همان جرقه باشد. بهترین کار در زمانی که نمیدانیم مشکل چیست سکوت است.
اجازه دهیم بیمار حرف بزند احساس ارامش کند تا زمانی که راهی پیدا شود یا از این بحران عبور کند.
بدترین حالت این است که ما هم صبرمان تمام شود و ناخواسته جرقه را بزنیم!
یک جلسه برگزار شد و امروز بلطف الهی چهره ای آرام و خندان و پر از انگیزه و امید پاسخ خداوند است بهمان دیدار مبارک.

خیلی مراقب باشید که پاتون لنگ نشه!

میدونید چرا؟ چون اون وقت هرچی سنگه دنبال تون میکنه تا یه حالی بهتون بده!
باور کنید شوخی نمیکنم این ضرب المثل بسیار هوشمندانه، امروز توسط نظریه پردازهای اثرات انرژیک حال خوب و بد داره دائما تکرار میشه. دقت کنید هر بار که حالتون بد میشه یا حال کسی رو بد میکنید ناخواسته پای لنگی خلق میکنید و تبعاتش سنگهایی هست که در اون روز به سمت پای لنگ نشانه میرن و به آسونی هم موجب آزار کسی  شدید هم حق الناسی رو ایجاد کردید!
قبل از اینکه باعث حال بد بشیم کمی فکر کنیم چه تبعاتی ممکنه داشته باشه؟ امروز همه دیگه میدونیم حال بد کاهش فرکانس رو بدنبال داره و اون هم جاذب اتفاقات بد میشه و تا زمانی که شخص نتونه حالشو برگردونه دائما شاهد وقایع بد و آزار دهنده خواهد بود. پس خیلی مراقب باشیم که پامون لنگ نشه و پای کسی رو هم لنگ نکنیم!
دوستان، هرچقدر که در توان داریم برای ایجاد آرامش و رضایت خود و دیگران تلاش کنیم حتی با یک «سکوت» ساده!

واقعا احساسات هم به ارث می رسند!؟

شاید بعضی از ما تجربه کردیم که حتی وقتی دلیل معلومی وجود ندارد، حسی همیشه همراهمان است مثلا همیشه عصبانی هستیم یا خیلی وقتها بی دلیل مضطربیم یا…
تصور اینکه احساسات گیرافتاده هم قابلیت انتقال به سطوح بعدی موالید را دارند کمی غیر قابل درک است اما واقعیت این است که گاهی یکی از احساسات منفی شما ممکن است متعلق به یکی از اجداد ۵-۶ نسل قبل از شما باشد و منشاء برخی عدم تعادلهای روحی شما شود!
انسان موجودی پر از پیچیدگی هاست و البته اگر حس منفی ماندگاری در وجودتان احساس میکنید که همیشه و همیشه با شماست، میتوانید به اجدادتان شک کنید!
این ۱۰ عنوان پر تکرار ترین احساساتی هستند که قابلیت موروثی بودن را دارند:
#عصبانیت
#شرم
#گناه
#بیچارگی
#اضطراب
#عدم_امنیت
#خودخواهی
#عیبجویی
#انزوا
#حسادت
امیدوارم هر کدام از ما بگونه ای زندگی کنیم که میراثی جز ایمان، عشق و شکرگزاری نداشته باشیم.

مبعث حضرت رسول گرامی مبارک

عید مبعث بر همه انسانهای موحد مبارک باد

با فرایند لجبازی چطور برخورد کنیم؟

نکته مهم:
هرگز و هرگز با اینگونه افراد بحث نکنید! این بحث قطعا به فراری شدن شما منجر خواهد شد!!! ضمن اینکه موقعیت آنها را نیز بیشتر تثبیت خواهد کرد!
پس راه حل چیست؟
اولین چیزی که باید به آن توجه کرد این است: اگر کسی که این خصیصه را دارد، خودش علاقمند به ترک آن است میتوان به نجاتش امیدوار بود ولی اگر اساسا اعتقادی به اشتباه بودن مسیرش ندارد و معتقد است دیگران باید تغییر کنند و راه آنها غلط است، بهتر است فقط برایش دعا کنید!!

در مجموع اگر خودتان خدای نخواسته گرفتار این موضوع هستید:

۱. خواسته ها را برنامه ریزی، رصد و ثبت کنید.
۲. باید با تغییرات مداوم کوچک و یافتن گزینه های جدید، در هر موضوعی که روی آن پافشاری میکنید، تمرین عملی را شروع کنید.
۳. اگر با کسی مشغول بحث هستید بجای سماجت به او بگویید: اجازه بدید درموردش فکر کنم.
۴. حتما در مورد مباحثی که تبدیل به یک تعصب شده اند تحقیق و مطالعه کنید هیچ «اعتقاد انسانی» مطلقا درست نیست!
۵. همیشه در هر موردی که ذهن شما اصرار دارد راه همین است و بس، اولا شک کنید دوما مشاوره بگیرید و سوما برای مدتی تصور کنید راه حل های جدید را پذیرفته اید و سپس ببینید آیا زندگی شما بسمت سقوط میل میکند یا اوج میگیرد؟
۶. بجای لذت بردن از اثبات عقاید متعصبانه، برای پذیرش تغییرات، به خودتان جایزه بدهید. تغییر مقدمه رشد است.
۷. از نگاه تونلی و باریک به مسائل قویا بپرهیزید! این گونه اندیشیدن باعث رکود قدرت تفکر و افزایش تعصب شما و نهایتا مانع جلو رفتن شما خواهد شد.
۸. اگر غالب اوقات برای اثبات نظرتان به دنبال منابع تایید کننده میگردید، سعی کنید بطور معکوس عمل کنید و با خواندن نظرات مخالف، وارد یک چالش منطقی و نه متعصبانه شوید.
۹. صد البته برای رشد خودتان دعا کنید و از خداوند راه درست را بخواهید قطعا موفق خواهید شد.

 

تجربه های درمانی موفق توسط بادی کد

برخی تجربه های عملی خودم در استفاده از روش های انرژیک برای درمان بیماری ها رو تقدیم حضور میکنم.

شما تصور میکنید کجای این جدول هستید؟

یکی از مباحث بسیار زیبا و جذابی که دکتر هاوکینز توانست آنرا بصورت کمی نشان دهد میزان سطح هشیاری یا Levels of Consciousness است این سطح که در هر فرد بین ۱ تا ۱۰۰۰ تعیین میشود، نشان دهنده میزان هشیاری وی است.
مرتبه های اندازه گیری به ادراک- احساسات- گرایشات- جهان بینی و حتی عقاید مذهبی وی مرتبط است و حتی می توان آن را برای تمام رفتارهای بشر تعمیم داد. در تصاویر پیوست میتوانید نقشه هشیاری را ببینید و شگفت زده شوید.
لازم به ذکر است که بدست آوردن سطح هشیاری هر شخص تنها بکمک ارتباط با ضمیر ناخوداگاه وی ممکن است.
در مورد سطح هشیاری (سطح انرژی) حرف بسیار است. خیلی از رفتارهای انسانها و نهایتا جامعه را میتوان بکمک این اعداد توجیه کرد. از آنجایی که عدد ۲۰۰ بعنوان عدد بحرانی جدول تعیین شده است براحتی میتوان استباط کرد که پدیده های خطرناکی همچون خودخواهی مفرط- شرارت ها- پلیدی ها- غرور- تجاوز- جنایت و خودکشی چگونه در جامعه ای که سطح انرژی غالب افراد آن پایین است افزایش می یابد و چنانچه همانند پارامترهای حیاتی بدن مراقب این عدد باشیم و همواره آنرا بسمت بالاتر از ۲۰۰ میل دهیم چه جامعه آرام و امنی خواهیم داشت.
اینگونه بنظر می آید که ظاهرا وضعیت عمومی یک جامعه نیز علاوه بر افراد قابل اندازه گیری است.
این جدول کمک بسیار بزرگی برای تحلیل رفتارهای انسانی است و جالب تر آن است که بدانید این اعداد در واقع لگاریتمی هستند! یعنی فاصله بین ۲۰۰ و ۲۰۱ عدد یک نیست بلکه نشان دهنده ۱۰ برابر بودن است! و فاصله بین ۲۰۲ و ۲۰۰ یعنی ۱۰ به توان ۲ و نشان دهنده ۱۰۰ برابر بودن است!
شاید بد نباشد که اشاره شود به همان جمله زیبا:
تغییر در جامعه دقیقا حاصل تغییر افراد آن جامعه است.

نجات از عمل قلب؟

بارها شنیده‌ام که بسیاری از مدعیان روشهای دروغین در پاسخ به اینکه چرا برای مشکلات خودتان، از شیوه‌های درمانی خود استفاده نمیکنید میگویند: روشهای ما روی خودمان کار نمیکند!
من تا کنون برای بسیاری از مشکلاتم از روشهایی که بلطف خداوند آموخته‌‌ام استفاده کرده‌ام و آخرین موضوع که برای خودم هم بسیار شگفت آور بود دردهای مزمنی بود که در ناحیه کتف و گردن داشتم این دردها صبحها پس از بیدار شدن بشدت زیاد بود. بسیاری معتقد بودند بخاطر نشستنهای طولانی پشت کامپیوتر دچار این دردها شده‌ام اما از شما چه پنهان شک من به ضعف عملکرد سیستم خون رسانی یا حتی قلب بود. از آنجایی که کوزه گر از کوزه شکسته آب میخورد، این بنده سراپا تقصیر همیشه دیر یاد خودم می‌افتم! بلخره ۲ هفته قبل بکمک بادی کد به این نتیجه رسیدم که عروق ریوی و نیز دریچه ریوی و دریچه میترال قلبم بازدهی کمتر از ۱۰۰٪ دارند و گویا علت دردهایم هستند. درمان را انجام دادم و منتظر نتیجه ماندم. صبح روز بعد وقتی از خواب بیدار شدم اولین چیزی که توجهم را جلب کرد کاهش ۹۰ درصدی دردهای گردن و پشتم بود. خدا را شکر کردم و منتظر ماندم تا اثر دراز مدت آن را ببینم. اکنون پس از ۲ هفته بلطف خدای رحمن اثری از دردهای مزمن کتف و گردن وجود ندارد. آیا این دردها نمیتوانست مرا بسمت یک عمل قلب سوق دهد؟ خدا داند!

 

بادی کد به زبان ساده قسمت اول

در طول تاریخ روشهای درمانی بسیاری خلق شدند تا بدن را در برابر بیماری ها مقاوم و پیروز کنند اما چرا بعضی یکه تاز شدند و باورهای ما را شکار کردند و امروز بسیاری از مردم بر این باورند که زندگی بدون دارو و واکسن و مواد شیمایی محال است!؟ به موازات سایر علوم پزشکی، روشهای کل نگر هم که سابقه طولانی دارند در پس زمینه مشغول توسعه بودند ولی به دلایلی که عمدتا اقتصادی است اجازه جولان دادنشان کمتر بوده و لذا کمتر شناخته شده اند و تبعا طرفداران کمتری دارند.

اما جالب اینجاست که قدرت و توان درمانگری آنها بمراتب بیشتر از روشهای کلاسیک بوده است و معمولا بیمارانی که از روشهای معمولی پاسخ خوبی نگیرند سراغ این روشها میروند. در میان شیوه های کل نگر، روشهای انرژیک هم در شاخه های مختلف رشد کرده و به جایگاههای فوق العاده ای رسیدند و برخی از آنان به کمک دستیابی نظام یافته به ذهن ناخودآگاه، انقلابی در درمانگری و شناخت ریشه ای بیماری ها و عوامل آن، بر پا کردند. یکی از این شیوه های مدرن که بکمک اطلاعات بدن، قادر به شناخت و رفع سریع عوامل بیماری ها و اختلالات است بادی کد نام دارد.