همیشه عصبانی بود و هروقت خانه می آمد کسی جرات نداشت با او حرف بزند چه رسد که بخواهد مخالفتی کند! یا ما او را تحمل میکردیم یا او ما را! نمیدانم چرا همیشه آماده انفجار بود. بارها و بارها به پزشک مراجعه کرده بود گاهی برای اعصاب و گاهی برای فشار خون و زمانی برای بی خوابی هایش. اما تقریبا هیچوقت نتیجه خوبی عایدش نشد. چند باری هم دچار حملات شدید عصبی شده بود که در چنین زمانی معمولا یا بشدت دچار خشم میشد یا بطور غیر قابل کنترلی دچار ترس. او هیچ اعتیادی نداشت اما همه ما بر این باور بودیم که بنوعی دچار عدم تعادل روانی شده و دیگر از دست کسی کاری ساخته نیست و فقط باید صبر کنیم و منتظر باشیم تا شاید داروی جدیدی اختراع شود تا هم او راحت شود و هم ما…!
امروز که او را شاد و خندان میبینم باورم نمیشود که نه دارویی اختراع شد و نه عمل جراحی صورت گرفت! اما بلطف خداوند او خوب شد. شاید باور کردنی نباشد اما او حدود ۲۵ سال گرفتار این عدم تعادل بود که ریشه در گذشته و زندگی او داشت. نه بیماری ارثی داشت نه بیماری های عجیب و غریبی که اسمش را هم نمیشود تلفظ کرد! «او فقط گرفتار عدم تعادل انرژی بود!»
این تنها جمله ای است که پس از درمانش، توسط درمانگرش گفته شد. فرایند درمان او کمتر از یک ماه بطول انجامید و اثرات بهبود در همان هفته اول بوضوح دیده میشد. شاید اگر کسی برایم تعریف میکرد هرگز باورم نمیشد. اما من این معجزه را با چشمان خود دیدم و اثرات عجیب و سریع درمانگری به کمک روانشناسی انرژی را بعنوان قوی ترین و با نفوذترین متد درمان طبیعی شاهد بودم. هر روز خدا رو شکر میکنم و برای همه بیماران نیازمند دعا میکنم…